وقتی به خاطر ایام امتحانات، وقت نمیکنی سری به سایت ها و اخبار بزنی..
خبری از فرهنگ بگیری.. دغدغه ها را مرور کنی..
حرکات دشمن را بازبینی کنی.. و فکر کنی که چگوته پته ی شان از زیر آب بزنی!!
وقتی سیاست را بلد نیستی و متعصبانه حرف های دیگران را تکرار میکنی..
وقتی فکرت را خوابانده ای در گوشه ای و ملحفه ای از غفلت را آرام رویش کشانده ای..
وقتی حتی درس هایت را هم آنطور که باید نمیخوانی!
وقتی عذاب وجدان هزینه ی بیت المال برای تحصیلت حنجره ات را فشار میدهد!
وقتی از همه ی این ها فرار میکنی و با یک هدفن به ناکجا آباد میروی...
وقتی فرهنگ و اسلام و سیایت و هزاران واژه ی پر مغز دیگر شعار میشوند و مبدل به کلماتی پوچ و تو خالی ای که فقط چند حرف هستند و لقلقه ی زبان شده اند..
وقتی هدف وجود و انسانیتت را به یک سری حرف های شعار گونه ای که مردم نفرت دارند در می آوری..
وقتی کسی به حرف های تکراری ای که زندگیش را زنده میکنند، گوش نمیدهد..
وقتی دلت درد می آید از روزگاری که تو در گوشه ای از ان نشسته ای و هیچ کاری از دستت بر نمی آید چون تخصص نداری!
وقتی دلت،فکرت، وجدانت درد دارند و تو حرکت را از پاهایت سلب کرده ای و به معالجه بر نمیخیزی..
وقتی میدانی وظیفه ای بر دوشت است...
وقتی میدانی از نعمت ها سوال میشود.. وقتی نعمت هایت بی شمار میشود.. وقتی نعمت دغدغه برایت نازل میشود..
وقتی یکی شاهکار بینش پژوه میشود و قیام مولایت حسین بی علی علیه السلام را به تمسخر میگیرد..
وقتی شعار امر به معروف حسین علیه السلام را زیر پا له میکنند و قهقه میزنند.. وقتی به تو میگویند به تو چه! و تو کنار مینشینی!
وقتی باطل بر حق تو غلبه میکند!
یا وقتی یکی مسیح علینژاد میشود و عفاف جامعه ات را بازیچه میکند.. و دخترکان جامعه ات را به بند فحشا میکشاند..
وقتی آزادی های یواشکی اشکی بر چشمانت می آورد.. و دلت آتش میگیرد برای آن قشر از جامعه ات که نمیدانی فکرشان در چه دنیایی سیر میکند.. که حواسشان نیست به آنکه طعمه ای شده اند و قریب است بلعیده شوند..
دلتمیگیرد از ظاهر گرایی.. از چشم بستن و ندیدن ها..
دلت میگیرد از تعصب هایی که نعمت هدایت را از آدمی سلب میکند.
وقتی یکی زیباکلام میشود و اعداد ارقام می آورد که بودجه ارشاد یک پنجم ارگان های فرهنگی دیگر است
و توپ را از زمین خودشان به میدان دیگری می اندازند..
وقتی تأثیر ارشاد بر مردم بیشتر است از حوزه..
وقتی در میان این پاس کاری ها تنها اتفاقی که می افتد لگدمال شدن تمامی ارزش ها و هنجار های ایرانی اسلامی است..
وقتی .. وقتی.. وقتی..
وقتی تو در گوشه ی اتاقت نشسته ای و ته ته کاری که انجام میدهی سیاه کردن چند کاغذ پاره است..
آن هم برای دل خودت ، برای آرامش نسبی فکرتو خالی شدن از عذاب ها.. برای آنکه راحتتر بیخیالی را پیشه کنی..
وقتی امام زمانت از دور نظاره ات میکند که در نبودش چه گلی به سر جامعه اش میزنی.
وقتی منو ما فقط بلدیم موضع بگیریم.. فقط حرف بزنیم ..
فقط جبهه بسازیم و صف آرایی کنیم در مقابل آنهایی که مخالفت میکنند.. آن هم از روی عناد،از روی جهل، از روی لجبازی..
وقتی من و ما عادت کردیم که بکوبیمشان و تحقیرشان کنیم آنهایی را که عقیده ی شان شبیه من نیست!
وقتی من و ما میخواهیم عقیده ی مان را تزریق کنیم و یک عده همچون ربات گوش به فرمان ما بشوند!
وقتی نمیتوانیم مبانی مان را نهادینه کنیم..
وقتی همه ی کار هایمان برعکس است..
وقتی ایرانی بودن با مسلمان بودن منافات پیدا میکندو مردم کشورت به نام عرق ملی زرتشتی میشوند..
وقتی هنوز یک عده درگیر کپی پیست کردن اند.. بی هیچ رشدی..
درگیری و غفلت حد و مرز که ندارد.. هزاری هم که وقتی بگویی، باز هم هست وقت هایی که...
.: Weblog Themes By Pichak :.